راه صدایم میکند. آرش لرستانی
این شعر را تقدیم به تمام رهروان راه آزادی کردستان میکنم، آنان که بودنشان آرامش و ایستادگی میبخشد…
راه صدایم میکند.
نه از زندان و از دیوار
نه از فقر و نه از عصیان
به دل دارم هراسی یا که آهی
من از دوری همدردان
من از اشک غریب مادر گریان
و از فریاد بی هنگام بابای سراپا خسته و محزون، می ترسم
نگاهم کن
گل زیبا
ببین سودای بنگ و رخوت و شهوت
هزاران تیر زهر آگین
به سوی پیکر عریان فرزند وطن آید
در این ویرانه ی بد کین انسان کش
گل یخ نیز می ترسد
سرود سردی و نسیان
هزاران آیه ی افسوس می خواند
شباهنگام
خیال، این گوهر انسان
مرا با اسب یال افشان
به دامان هزاران باید و شاید
و اندوه و شکوه یاد یاران و نوید صبح آزادی
در آغوش هزاران لاله ی پرپر
و تو، ای اسوه ی رفتن
مرا خواند
و پیکار زمانم را شناساند
صدایش گرم و جان افزا
ز خون تو
و ایثار هزاران کرد کردستان
و بوی عطر آبادی
و شور و خنده و شادی
به پاهایم توان تازه ای بخشد
و می گوید که باید رفت
که باید رفت و چون پروانه ی عاشق
فدای شمع روی مردم دل پاک
و فردای عزیز کرد و کردستان
به سان تو و یارانت
بودن را، به لبخند و غرور بودن انسان معنا داد
“آرش لرستانی “