این شتر در خانه همه می خوابد برای جوانان و بویژه یارسانیان
اخیرا گزارشی ازروزنامه قابل اعتماد و معتبر کردپا خواندم، مبنی براینکه فرهاد مرادی یکی ازجوانان فعال یارسانی در دانشگاه رازی در شهر کرماشان اجبارا از مملکت خارج شده است.
تا آنجاکه من اطلاع دارم این جوان ونظیر او باگذشتن ازهفت خوان رستم واستعداد خارق العاده شان، دردانشگاه های کشور مهندسی وپزشکی ورشته های دیگررا باموفقیت به پایان برده و بدلیل زیرک بودن آنها، اغلب دردانشگاهها به استخدام درآمده اند و وظایفشان را بنحو احسن، انجام داده اند. بویژه آخرین سمت این جوان کرد کرماشانی بعنوان مدرس کارآموزان بوده است و کارهای محوله را به درستی انجام می داده. اما به محض این که اولیاء دانشگاه پی برده اند که او بر روی یارسانی بودن خویش ایستاده و برعقاید خود تکیه دارد وجوانی است که باظاهرسازی و دروغ میانه خوبی ندارد و ازانتقاد دست نمی کشد. بدون در نظر گرفتن درستکاریش وفقط بخاطر ایدئولوژی که به آن باوردارد، او را از کار برکنار کرده اند. بعلاوه او در محل کارش، به آئینش هیچ اشاره ای نکرده است، اما قرارداد کاری اورا لغو کرده وپرونده ای برایش تشکیل داده اند وتحویل دادگاه گردیده است. بدینترتیب او بلافاصله از کار در دانشگاه اخراج شده است. و یک روز را هم در بازداشتگاه گذرانده که با وثیقه 100 میلیون تومانی، موقتا تا روز محاکمه آزاد گردیده است. او بمحض آزادی بلافاصله، چون امیدی به آینده نوید بخشی، در سایه این رژیم، برای فعالان مذاهب اقلیت نمی دیده و به دلیل اینکه شناخته شده و جانش در خطر بوده، قید خانه 110 میلیونی را که بوثیقه گذاشته، می زند و ازمملکت فرار می کند. اگر می ماند وبر عقایدش پافشاری می کرد بدون شک به زندان طویل المدت و حتا به مرگ محکوم می شد. حالا او در کشور نروژ است و در انتظار پاسخی مثبت.
درهرصورت، این باید یک تجربه بسیارتلخ ودرسی بس گران باشد، برای آن دسته ازجوانان یارسانی هم میهن که همه چیزرا ازقبیل هویت انسانی(ملیت، زبان وآئین)به خاطر یک شغل درهرسطحی، فدا می کنند و آنهم باترس ولرز، مبادا پرسشی دراین زمینه مطرح شود که خطرناک است. نگارنده این مطلب چون خودش درایران نیست نمی تواند واصلا مجاز نیست، برای مردمان یارسانی تصمیم بگیرد و یاخط مشی تعیین کند. اما مجاز است، واقعیت ونرم انسانی راتوضیح دهد. اگرکسی یافت شد و به آن پایبندی نشان داد فبها. معمولا نرم انسانی از آن سخن می گوید که یک انسان آگاه و فرهیخته حاضر نیست بهر قیمتی زندگی کند. یعنی همه چیز را زیر پا بگذارد بخاطر شغل و مقام و موقعیت و در نتیحه بهبود وضع مادی خود و بعلاوه برای اثبات وفا داری انسان نسبت به سیستم و آئین حاکم، این مسایل شخصیت والای انسانی را زیرسئوال می برد. باید گفته شود، این مسئله برای والدین قابل فهم است که با زحمت فراوان وسرمایه گذاری سنگین، فرزند با استعداد خودرا به درجه تحصیلات بالائی می رسانند که پشتوانه ای برای آنها وآینده خودش نیز باشد. اما درسیستم یک بعدی و دیکتاتوری که همه چیز را، حتا بادروغ و ظاهر سازی هم بوده، باید زیر پا بگذارند که اولا شغل رابدست آورند ودوما با وفاداری به سیستم آن راحفظ کنند. انسان از خود می پرسد آیا ارزش دارد با هر قیمتی در چنین سیستمی زیستن؟! باقیمت شرافت و هویت و انسانیت زندگی کردن؟! به نظر هرانسان با شخصیت نه! هیچ ارزش نخواهد داشت که برای زندگی بادروغ و ترس و لرز هر قیمتی بپردازد. می شود مثالهای زیادی آورد. بهر حال با سیستم حاکم در ایران امروز، اگر از طرف والدین یاخود جوانان مقاومتی نشان داده شود، سرنوشتی بهترازاین مهندس جوان فراری نخواهند داشت. پرسش می شود که چه باید کرد؟! پاسخ به این پرسش مهم آنست که آگاهی توده ها را باید بالا برد که کسی حاضر نشود بهرقیمتی زندگی کند و کسی بی طرف نباشد. باید انسان فعال باشد و همه چیزرا متعلق بخود بداند. البته نگارنده بهیچ وجه نمی خواهد جان حتا یک فرد به خطر بیافتد. مشکلات را باید با اعتراضهای صلح آمیز و با آگاهی حل کرد. باید بی طرفی را کنار گذاشت، همه چیز به مامربوط می شود. من کوشش می کنم دراینجا خلاصه ای ازآنچه که خوداین مهندس جوان برایم نوشته است، بیآورم. با وصف این که او دانشجوی سر براهی بوده و کوشش می کرده بر روی تحصیل و تخصص خویش، تمرکزفکری داشته باشد، نه فقط اورا آرام نمی گذاشتند، بلکه هر کسی به ملیتها و مذاهب اقلیت (غیر شیعه) تعلق داشته باشد و برروی عقاید خود پای بند بماند، امکانی برای استخدام ماندگار و زندگی نخواهد داشت. او می گوید: “اولین مشکل من با رژیم به حدود پانزده سال پیش برمی گردد. من باورداشتم ودارم که جوانان تحصیل کرده درهر رشته و وفن و تخصصی، می توانند سرمایه بزرگی برای مملکت وآینده آن باشند وباید بادرخدمت گرفتن تخصص و علم و تدابیر و کمک به بهبود وضع زندگی مردمان ملتهای ایران در صورت امکان در داخل مملکت بمانند و هدف من نیز همین بود. با درس عملی در سد گاوشان مابین سنندج و کرماشان کار می کردم و پروژه پایان نامه، در باره خطرات احتمالی این سد را نوشتم به نام هزاران کورد بیخبر از مرگ احتمالی.
خلاصه مقاله پروژه پایانیم:
این سد به دلایل سیاسی و برگشت آب کردستان به حوضه رودخانه های داخلی ایران احداث شد بدون مطالعات دقیق این سد با هسته بتنی قابل شکستن دربرابر زلزله و در روی گسل فعال با پرید 70ساله احداث شد و در صورت شکست هزاران روستای کورد نشین غرق می شدند که پروژه من مورد توجه مهندس ق. ومهندس ا. قرارگرفت و به سازمانهای مربوطه ارایه شد و ادامه پروژه تعلیق شد تا موقعی که مطالعات بیشتر کردن و هسته سد را از بتنی به رسی تغییر دادند. اما چیزی که نسیب من شد چون پروژه سیاسی بود و پیمانکار آن سپاه بود یک هفته بازجویی وتحت فشار قراردادن من که برای کدام حزب یا گروهک ضد انقلابی کار میکنی و در نهایت با تلاش های مهندس ا.
بزرگوار و با تعهد از بنده که تا آخر نه دراین باره حرفی بزنم و نه مطلبی بنویسم خاتمه یافت. پس از اخذ مدرک مهندسی در دانشگاه رازی کرماشان به عنوان سرپرست پروژه مجتمع ورزشی پردیس دانشگاه مشغول به کار شدم و بعد از سالی از طرف دانشگاه عده ای دانشجو ترم آخر معماری به بنده معرفی شدند که آنها را درشاخه های مختلف مدیریت پروژه دفترفنی. اجرا دسته بندی کردم و نحوه کار کردن درست در آینده به آنها یاد می دادم که مغایر با معیارهای غلط وزارت علوم جمهوری اسلامی بود و چند بار از طرف حراست به بنده اخطار دادند. … چون علاوه بر کار در دانشگاه دارای پروانه اشتغال نظام مهندسی ساختمان هم هستم و خیلی پروژه های مهم را سر پرستی کردم کاملا ازسیستم فاسد ایران خبرداشتم. حدود یکسال پیش کمتر بود که دانشگاه قرارداد من را لغو کرد و پس ازآن توسط مامورین نیروی انتظامی دستگیر شدم و به دادگاه برده شدم و قاضی شعبه 6 جزایی کرمانشاه به من گفت: بنا بر مدارک موجود و سوابق بررسی شده شما درگذشته مرتکب جرایم زیرین شده اید. درفضای مجازی ومحل کار این اتهامات به شما وارد هست ازقبیل تبلیغ علیه نظام جمهوری اسلامی، توهین بولایت فقیه و اسلام، شرکت در تجمعات اعتراضی و اختشاشی اقلیتها و گروهکها مثل یارسان و با قرار وثیقه سنگین 100 میلیونی من را روانه باز داشتگاه کرد که برادرم سند خانه 110 میلیونی را که ثمره تمام زندگیم بود، به ضمانت گذاشت و منبیرون آمدم و از ترس صدور احکام غیر عادلانه و بی پدر شدن پسرم که 8 سال دارد از ایران فرار کردم”.
آنهائی که درداخل مملکت نیستند و با این آخوندهای حیله گرو مزدوران آنها سر و کار روزمره ندارند، سخت است که موقعیت مردمان ملتهای داخل ایران را بهتر درک کنند. ما خارج نشینان، تنها کاری که می توانیم انجام دهیم، رساندن صدای حق طلبانه آنان بگوش سازمان های مدافع حقوق بشر و مردمان جهان و بویژه سازمان ملل متحد است که ازخواستهای مردمان معترض می بایستی دفاع کند. هم میهنان عزیز، تنها توصیه من و هزاران خارج نشین آنست که بی تفاوت نباشیم. این شتر در خانه همه ما که دارای یک پرنسیپ اجتماعی هستیم، دیر یا زود خواهد خوابید. بنابراین “ول کن بابا، به من چه مربوط است! خواست نکند گردنش خورد، دستگیری وشکنجه حقش است” این ها جملات بس چندش آوری هستند که انسانهای بی طرف ونا آگاه با خود زمزمه می کنند. درصورتی که باید بدانیم اگر معترض و مبارزی را دستگیر می کنند، دقیق دستگیری آنها بخاطر دفاع از حقوق فرد فرد ما است. با دستگیری فردی، ماهمه باید دست به اعتراض بزنیم وبخواهیم که فرد دستگیر شده، اگر جرمی مرتکب شده، باید گفته شود و تحویل دادگاه گردد، وگرنه! چرا دستگیر می شود؟ لذا طبق قانون دمراتیک، هر انسانی در هر جائی حق اعتراض صلح آمیز دارد و نباید بخاطر اعتراض دستگیر شود.
دکتر گلمراد مرادی
dr.g.moradi41@gmail.com