ایران سرزمینی اجارەای در دست دیکتاتورها. آزاد مستوفی
ایران سرزمینی اجارەای در دست دیکتاتورها. آزاد مستوفی
ایران سرزمینی با تنوعاتملی، زبانی و فرهنگی تحت سیطرهی سیستمی فاشیسمقرار دارد که هویتهای غیرفارس را به حاشیه رانده و با تحمیل یک فرهنگ و زبان تحمیلی، هرگونه امید به دموکراسی را نابود کرده است. فاشیسم فرهنگی قومگرایان فارس هر روز کریەتر چهرەی خود را در ایران نمایان میسازد. فارشیست ایرانی،ناسیونالیزم فارسی-شیعە سیاستی که با سرکوب سیستماتیک در همە ابعاد علیە کورد، بلوچ، عرب و.. نهتنها هویت این ملتها را هدف قرار داده بلکه بنیانهای همزیستی مسالمتآمیز را از ریشە و بنویران کرده است.
بیانیەی ٨٠٠ نفر (https://www.khabaronline.ir/news/2046048/) بهاصطلاح از فرهیختگان فارشیستکە نوروز را بهانە کردە و علیە حقوق انسانی ملت کورد از رژیم اشغالگر انتقاد کردەاند کە چرا خشونت آمیزتر با خواستەهای کورد، ترک، عرب و… برخورد نمیکند، تلنگری بود بر خوانشی متمایز در مورد قومگرایان و نژادپرستان ایرانشهری. از امضاکنندگاناین بیانیە کە باید در دادگاه مردمی محاکمە شوند بپرسید چرا در برابر کشتن روزانە کولبران، ترورهای رهبران سیاسی کوردها و فعالان سیاسی در خارج از کشور، موشکباران کوردها، قتلعام قارنی و قەلاتان توسط حسنی امام جمعە ترک-شیعە اورمیە، سرکوب تظاهرات مسالمت آمیز ملت کورد و دیگر ملل غیرفارس، ثم و بکم سکوت مرگبار و روزە خفت و خواری گرفتەاند؟ و هرگز بە کشتار مردم واسرزمینا سر ندادند؟بدون شک فاشیسم فرهنگی، دموکراسی را در ایران به امری محال تبدیل کرده است.
فاشیسم فرهنگیسیاستی است که از طریق تحمیل یک هویت ملیواحد، غالباً مبتنی بر زبان و فرهنگ فارسی، سایر هویتهای ملی و زبانی دیگر در ایران را سرکوب میکند. این سیاست که ریشه در دوران پهلوی دارد و در رژیم ولایت فقیە شدت یافته است از ابزارهایی چون آموزش اجباری به زبان فارسی، حذف زبانهای مادری از نظام آموزشی، تحقیر فرهنگی ملتهای غیر فارس در رسانهها و سرکوب فعالان هویتطلب بهره برده است. این سیاستها نهتنها به حاشیهرانی ملتهای غیرفارس منجر شده بلکه به جدایی عاطفی و سیاسی آنها از ساختار مرکزی نیز انجامیده است.
برای نمونه ملت کورد که قرنهاست برای حفظ زبان، فرهنگ و هویت خود مبارزه میکند، با سرکوبهای گستردهای از جمله اعدام فعالان سیاسی و مدنی، ممنوعیت آموزش به زبان کوردی در مدارس و کشتارهای جمعی مواجه بوده است. بلوچها در بلوچستان که از فقر و تبعیض سیستماتیک رنج میبرند، بهعنوان شهروند درجه دوم دیده میشوند و صد البتە کم نیستند مردمان بلوچی کە حتی رژیم بە آنان شناسنامە هم ندادە است. در اقلیم اهواز با وجود ثروت عظیم منابع نفتی منطقهشان، در فقر و محرومیت به سر میبرند.این ستمهای چندگانە و تبعیضها تصادفی نبودە و نیستبلکه بخشی از پروژهای عمدی برای نابودی تنوع فرهنگی و تحکیم قدرت مرکز برای چپاول اقتصادی است.
باید از امضاکنندگان بیانیە ٨٠٠ نافرهیختە پرسید چرا در برابر قتلعام ملت کورد، چرا در مقابل کشتارهای دههی ۶۰ یا سرکوب و کشتن مردم در اعتراضات سالهای اخیر و بە ویژە در انقلاب ژینای کوردستان، هرگز بیانیهای مشابه صادر نکردهاند. این سکوت بە اصطلاح فرهیختگان، نشانهای از همدستی آشکار آنها با رژیم ضد بشری ولایت فقیە است. این دوگانگی نشان میدهد که اعتراضات آنها نه از سر عدالتخواهی بلکه ترس از دست دادن منافع محدود خودشان را دارند. بیداری ملی جوانان ملت کورد، جعلی بودن محتوای سینمایی و تولیدات کتب درسی و آموزشی و رسانەای فارشیستها را نقش بر آب کردە است. این نخبگان مبلغ فاشیزم از نهادهای سرکوبگر و بنیادهای اقتصادی بیت المال میخواهند منابع مالی بیشتری در اختیار آنان قرار بگیرد چون با این بیداری ملی جوانان ملت کورد، احتمال ادامە چپاول برای فارشیست ها سخت شدە است. قشر فرهنگی و فعالان سیاسی و مدنی و جوانان ملتهای غیر فارس میدانند با وجودچنین نخبگانی، حتی در صورت تغییر فرم حکومت، همان سیاستهای سرکوبگرایانەی رژیم تهران ادامه خواهد یافتو ذهنیت هنربندان مرکزگرا همچنان در چارچوب برتریجویی و ستم فرهنگی است.
یوتوبیای دموکراسی در ایران
جبهەی پایداری فرقەگرایی و قومگرایی فارشیستها کە حتی آموزش بە زبان مادری را بە ملتهای غیر فارس روا نمیدارند این نتیجە را بە هر پژوهشگر مستقلی میدهد کە دموکراسی درایران امری دست نیافتنی است زیرادر طول تاریخ تمرکز قدرت و رسانەها در دست یک ایدئولوژی بسته بودە وعدم وجود نهادهای مدنی مستقل در مرکز و فقدان تساهل فرهنگی از جانب مرکزگراها را نمیتوان کتمان کرد. فاشیسم فرهنگی قومگرایان فارس، بهعنوان یکی از مهمترین این موانع با سرکوب تنوع و تحمیل یکسانسازی، امکان شکلگیری اجماع کلی ملتها در ایرانبرای دموکراسی را از بین برده است. دموکراسی نیازمند بهرسمیتشناختن تفاوتها و ایجاد فضایی برای مشارکت برابر است اما نظام حاکم بر ایران و روشنفکرانی کە در دایرەی ایرانشهری تسلسل باطلی را طی میکنند، دقیقاً در جهت مخالف عمل میکند.
یکی از کلیدیترین موانع دموکراسی، نبود فضایی برای گفتوگوی آزاد در فضایی سالم و پوشش رسانەای مناسب است. در سیستمی که هرگونه مطالبهی هویتی یا سیاسی با برچسب “تجزیهطلب” از جانب حاکمیتی کە خود عامل تجزیە ایران است، سرکوب میشود؛ چگونه میتوان از دموکراسی سخن گفت؟ کورد، بلوچ، گیلکی و سایر ملل غیرفارس که خواستار حقوق اولیهی خودمانند آموزش به زبان مادری یا مشارکت سیاسیهستند، به سرعت با اتهامات امنیتی مواجه میشوند. این سرکوب، نهتنها اعتماد کنشگران مستقل را به نظام را از بین برده بلکه آنها را به این نتیجه رسانده که اصلاحات در چارچوب این نظام و در واقع این کشور، توهمی واهی بیش نبودە و نیست.
بیانیهی ۸۰۰ نخبەی فارشیست نمونهای از بنبست دیالوگ با حاکمیتی توتالیتر و در واقع فصل ختام هرگونه گفتوگو با نهادهای دولتی و غیر دولتی ملت فرادست است. این نخبگان که خود بخشی از ساختار فاشیسم فرهنگی هستند، هرگز در برابر سرکوب ملتهای غیرفارس، بهویژه کوردهاواکنشی نشان ندادهاند. این سکوت، نشانهای از نفاق آنها و همگرایی با سیاستهای خشونت آمیز ولایت فقیە خمینی و خامنەای است. بالفرض فرم حکومت در آیندەای دور یا نزدیک تغییر کند، این افراد یا همفکرانشان کسانی هستند کە مناصب تصمیمگیری فرهنگی و سیاسی را در دست خواهند گرفت و همان سیاستهای سرکوبگرایانه را با شدت بیشتر ادامه خواهند داد. آنها، با ذهنیت برتریجویانهی خود، نمیتوانند نمایندگان یک دموکراسی باشند. گفتوگو با چنین گروههایی بیفایده است و ملتهای غیرفارس اگر شکی داشتند باید راه خود را جدا کنند.
حق تعیین سرنوشت و استقلال
ایران، به مثابه سرزمینی اجارهای کە هر چند وقت یکبار از سوی ابرقدرتها به دیکتاتوری جدید واگذار شده است؛ راهی برای همزیستی مسالمت آمیز باقی نگذاشتە است. تنها راه رهایی ملتهای غیرفارس، اعلام استقلال و تعیین سرنوشت خویش است. از صفویان و قاجاریان گرفتە تا کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ که با حمایت امریکا و بریتانیا رژیم پهلوی را تثبیت کرد و تا ولایت فقیە کە از سویروسیە پشتیبانی میشود، نشاندهندهی دخالتهای ابرقدرتهای خارجی در اوضاع داخلی ایران است. از یک طرف منافع ژئوپلیتیک و اقتصادی ابرقدرتها و از طرف دیگر حاکمیت دستنشانده و سرسپردە باعث شدەاند کە ملتهای غیرفارس، در زنجیر دیکتاتوریها گرفتار شوند و حقی برای ادامە حیات سیاسی، فرهنگی و اقتصادی نداشتە باشند.
فاشیسم فرهنگی، بهعنوان ابزار این دیکتاتوریها، تضمین کرده که هیچگاه اتحاد واقعی میان ملتهای ایران شکل نگیرد. ابرقدرتها با حمایت از رژیمهای مزدوری که تنوع نژادی و مذهبی و فرهنگی را سرکوب میکنند، از ایجاد یک کشور دموکراتیک جلوگیری کرده و میکنند زیرا دموکراسی منافع حاکمیت فرقەگرا و قومگرای فارس و ابرقدرتهای چپاولگر را به خطر می اندازد. این چرخهی شوم که ایران را به سرزمینی اجارهای تبدیل کرده، تنها با استقلال ملتهای غیرفارس شکسته خواهد شد. این ملتها با تعیین سرنوشت خود میتوانند از سلطهی دیکتاتورهای دستنشانده و بازیهای ابرقدرتها، رها شوند.
با توجه به بنبست دموکراسی، تداوم فاشیسم فرهنگی و ماهیت اجارهای ایران، ملتهای غیرفارس چارهای جز پیگیری حق تعیین سرنوشت خود ندارند. سرکوب هویتهای ملی ملتهای غیرفارس، به جدایی عاطفی این ملتها از ساختار مرکزی منجر شده و آنها را به سوی مطالبات استقلالطلبانه سوق داده است. کوردها که دهههاست برای خودمختاری یا استقلال مبارزه میکنند، نمونهای بارز از این روند هستند. اگر در زمان پهلوی فقط کوردها بودند کە برای حقوق ملی خود مبارزە میکردند اکنون ملتهای بلوچ، عرب و.. نیز از تبعیض سیستماتیک به ستوه آمدهاند و دیگر به وعدههای حاکمیت اعتقادی ندارند و خواهان تعیین حق سرنوشت خود هستند.
استقلال در این معنا، نهتنها یک حق مشروع بر اساس منشور سازمان ملل متحد، بلکه ضرورتی برای حفظ هویت و کرامت انسانی این ملتهاست. تجربهی تاریخی نیز این دیدگاه را تأیید میکند: فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و یوگسلاوی نشان داد که سرکوب هویتهای ملی، در نهایت به جدایی و استقلال منجر میشود. ملتهای غیرفارس که تحت ستم مضاعف و چندگانە از جانب قومگرایان فارس قرار دارند، نمیتوانند در انتظار وعدەها و تغییراتی بمانند که رخ نخواهد داد. بیانیهی ٨٠٠ نخبەی فارشیست نشانهای از تأییدی بر این ادعاست که جامعەی قومگرای نژادپرست فارس در دام استبداد گرفتار است و در صورت تغییر رژیم باید انتظار داشت سیاستهای پاکسازی نژادی و زبانی حاکمیت تهرانبە نوع دیگری ادامه یابد. استقلال برای کوردها، بلوچها و دیگران به معنای رهایی از زنجیر فاشیسم فرهنگی و بازیهای ابرقدرتهاست. این ملتها حق دارند سرنوشت خود را تعیین کنند و آیندهای آزاد و برابر بسازند و زندگی شرافتمندانەای داشتە باشند و فرزندانشان بە زبان مادری تحصیل کنند و جشنهای دیرینەشان را شادی کنان و بە دور از ترس حیدر حیدر گویان و چماق بەدستان برگزار کنند.