تقکر انقلابی ایرانی … کامران فلکی
نسل اندر نسل که به عقب برگردیم، «روحیهای انقلابی» در شریان اصلی طبقهی «متوسط» ایران، هویدا بوده است. این جامعه همچنین در تمامی دوران به لحاظ اجتماعی قابل دسته بندی به دو گروه اصلی «بورژوازی» و «پرولتاریا» نیز بود. هر دوی این گروهها، البته در جامعهای کاپیتالیستی، به سه طبقهی «بالایی، متوسط، و پایینی» قابل تقسیم هستند.
طبقهی بالایی که مشکلی نداشته و ندارند. طبقهی پایینی هم که همواره در تنگنای پوپولیزم و سیاستهای عوام فریبانهی سردمداران غوطهور بوده و در جنگ با زندگی، که «این نیز بگذرد». میماند طبقه متوسط که هم ارزش دانایی را میداند و هم ارزش دارایی را، پس هر دو را هم بیشتر می خواهد. لذا این «روح انقلابی» در جسمی «تمامیت طلب»، ساختار بدنهی قشر متوسط جامعه را تشکیل میدهد.
گروه اول و مفره در جامعه را «بورژوازها» مینمامند. در برخی از جوامع، نیمه مرفهان و یا تازه به دوران رسیدگانی هم وجود دارند که «خرده بورژوا» نامیده میشوند. البته شایان ذکر است که جوامع بورژوازی، قدرت خود را نه از اشرافزادگی، که از آموزش، استخدام و ثروت بدست میآورند. در گذشته بورژوازی و کاپیتالیزم به عنوان هم معنی یکدیگر مورد استفاده قرار میگرفتند، اما با گسترش مفهوم کاپیتالیزم، امروزه نمیتوان این دو واژه را با هم یکی دانست.
کاپیتالیزم، به سیاستهای سرمایهداری و حکومت سرمایهداران بر اقشار دیگر جامعه اطلاق میگردد. تعریف مصوبی برای فلسفه کاپیتالیزم وجود ندارد، لذا سیاستهای آن بر اساس نیازها و کشش جامعه تغییر میکنند. گروهها و احزاب محافظ کار معمولا پیرو سیاستهای کاپیتالیستی هستند. مهمترین و بزرگترین جامعهی کاپیتالیستی دنیا را میتوان «ایالات متحده آمریکا» دانست.
اما پرولتاریا به گروهی میگویند که در طبقه بندی بورژوازی و خرده بورژوازی در یک جامعه کاپیتالیست، نگنجد. جامعهای که مولد ارزش و سود است اما خود از آن سهمی نمیبرد. البته در مانیفست کمونیسم، مارکس جامعه پرولتاریا را «کارگران مزدور جدیدی که مالک هیچ وسیلهی تولیدی نیستند و نیروی کار خود را برای تامین زندگی میفروشند»، توصیف میکند. به طور کلی در کمونیسم، جوامع بورژوازی و پرولتاریا در مقابل هم قرار میگیرند و مارکسیسم تقابل این دو جامعه را «طبیعت تاریخ» میخواند. در نگرشی زبان شناختی، واژه پرولتاریا (انگلیسی: Proletariat) از لغت پرولتاریی (در قانون اساسی جمهوری رم باستان – حدود ۵۰۹ سال قبل از میلاد مسیح: Proletarii) به معنی گروهی از اجتماع که دارایی ندارند و یا داراییشان بسیار اندک است سرچشمه میگیرد، که خود برآمده از لغت پرولتاریوس (لاتین: Proletarius) به معنای عضو پایینترین ردهی اجتماعی، میباشد. پر واضح است که حتی نام این تعریف هم مانند خودش در طول دوران دستخوش تغییرات، اقتباسها و تعدیلات در جوامع مختلف بوده است.
جامعتر میتوان نگاشت که خود گروه «بورژوازی»، شامل دستههای «بالایی، متوسط و پایینی» میشود. دستهی بالایی متشکل از خود اعضای دولت و روحانیان مرتبط با اوست. دسته متوسط را اوپوزیسیون دولتی تشکیل می دهند. و در نهایت دستهی پایینی را نیز تجار و آنانی که منافع مالیشان در گرو منافع نظام است، شامل میشوند.
اما در «پرولتاریا»، طبقهی بالایی آنانی هستند که منافعشان وابسته به «وجود دولت جاری» کشور است، مانند روحانیان غیردولتی و کارکنان نهادهای مرتبط با خود دولت. دسته متوسط تحصیل کردهها، نخبگان، روحانیان مخالف دولت و اپوزیسیون غیردولتی را شامل میشود. دستهی سوم را هم کارگرانی تشکیل میدهند که از روند فعلی ناراضی هستند ولی چاره بر آن نمیتوانند، چون راه چاره نمیدانند. با دقت در این ترکیب بندی، پُر واضح است که اعضای هر دسته از هر گروه، در عین وابستگی به دستههای بالایی خود، با اعضای دستهی مشابه گروه مقابل، مستقیما و منفعلانه در ارتباط بوده و به نوعی مکمل یکدیگر نیز، هستند.
در نتیجه میتوان گفت که راه حل برونرفت از هیاهوی سیاسی کشور، چیزی جز ایجاد اصلاحات اجتماعی نمیتواند باشد. انقلاب تنها پاک کردن موقتی صورت مساله است. در رژیمهای انقلابی آینده نیز با توجه به حضور ما در عصر ارتباطات، باز هم حتی در مدت زمان عمر «یک» نسل، شاهد نارضایتیهای گسترده خواهیم بود. نتایج حکومت امروز ما عینیت همین فرهنگ مصدوم است و چنانچه انقلابی هم رخ دهد، حکومت آینده را نیز همین آسیبها، ندانمها، و سیاستهای مصدوم و غلط باز هم کج خواهند ساخت.
با تشکر
کامران فلکی