شکست اندیشە ” تربیت ایرانی” و تئوری “تجزیە طلبی”!

ابراهیم فرشی

“ما باید در هر حال به فکر کردستان خودمان باشیم و اگر حقیقتا ممکن شد، ترک ‌ها را با خودمان همدست کنیم اما نه برای مضمحل و منقرض کردن اکراد، چه این خیالی خام است. بلکه به مهربانی و ذی‌علاقه ساختن آنها به دولت ایران و تربیت کردن آنها به تربیت ایرانی و این کار برای ما سهل ‌تر است تا برای ترکیه. لذا کسانی که می‌خواهند غیرت ملی در آنها ایجاد کنند، به شاهنامه و داستان جمشید و فریدون متوسل می‌شوند. اگر مامورین دولت ایرانی، قدری عاقل باشند و طمع را هم کم کنند و دست تعدی و اجحاف را از سر اکراد کوتاه نمایند و فی الجمله حسن تدبیری به خرج دهند، اقل مطالب این است که بین کرد و فارس، خصومت و کینه نخواهد بود و روزی که خیال کردستان مستقل، قوت بگیرد، کردهای ایران برای ما اسباب زحمت نخواهند شد و شاید که جنبه ایرانی آنها غلبه کند و هیچ آسیبی به ما نرسد بلکه منتفع هم بشویم. اما اگر رویه مامورین ایرانی، مثل سابق باشد و بعلاوه لاقیدی ما، کردها را به حال خود بگذارد، به عقیده بنده، مخاطره نزدیک است. (کتاب سیاست نامه ذکاء الملک به اهتمام ایرج افشار,هرمز همایون‌پور)
محمد علی فروغی(١٩٤٢-١٨٧٥ ) نخست وزیر رضا شاە، تزی را فورمولە کرد کە شالودە فکری دولتمردان و نخبگان “ایرانی” را تشکیل داد! ایرانی بودن بە نوعی فکر، تئوری و ایدئولۆژی تبدیل شد. جغرافیای متغییر، ابدی پنداشتە شد و حالت تقدس بە خود گرفت. “ملت ایران” کە تا آنزمان معنا و مفهوی نداشت، کشف شد و از آن ناسیونالیسم “ایرانی” و پان ایرانیسم بیرون آمد. “زبان فارسی” کە یکی از زبانهای موجود در کنار دیگر زبانها بود، بە زبان رسمی و مسلط ارتقا یافت. “مذهب شیعە” کە باور بخشی از مردم را شامل می شد، بە عنوان “مذهب رسمی” در قانون اساسی گنجاندە شد و جزئی از شناسنامە کشوری بنام “ایران” گردید، کە نامی از آن در تاریخ و جغرافیا نبود. کودتای رضا شاە و نخبگان وابستە، تنها ابعاد سیاسی و نظامی نداشت، بلکە کودتا علیە همە مظاهر ملی و آیینی و هویتی دیگران بود، دیگرانی کە بکلی از صحنە “رسمی” حدف شدند.
اولین مخالفان سانترالیزە کردن این سرزمین، کردها بودند، همانطور کە آنان اولین مخالفان تشکیل جمهوری اسلامی ایران نیز بودند. کردها یا می بایست از سر راە برداشتە می شدند، یا بنابر تز فروغی “تربیت ایرانی” می گرفتند، کە بر طبق نظر فروغی، برای ایرانی ها” سهل تر” بود تا ترکها. ترکها بعداز تشکیل جمهوری ترکیە کە بە یاری کردها صورت گرفت، کمر بە نابودی همە ظواهر کردبودن بستند و در این رابطە صیغە “ترک کوهی” را برای شناساندن کردها ابداع کردند و منقرض نمودن کامل کردها را در دستور کار خود قرار دادند، اما فروغی و رضا شاە هم ” ذی علاقە ساختن کردها بە دولت ایران” را در دستور کار خویش قرار دادند و هم سرکوب را پیش بردند.
“تربیت ایرانی” کردها از راە پر پیچ و خمی گذشت. تز آریایی بودن و آریایی اصیل خواندن کردها دریچەای شد برای ورود بە جهان فروغی ها. “غیرت ملی” کە در تز فروغی پررنگ جلوە می کند، منطبق بر حس و درک و نگرش کردها از زمین، زادگاە و میهن بود، چرا کە در طول تاریخ انسان کرد وابستە بە زمین و زادگاە بودە و از آن پاسداری کردە و پاسداری از میهن”نیشتمان” جزو “غیرت ملی” بود. اما هدف فروغی و دوستانشان جا انداختن”غیرت ایرانی” بە جای “غیرت ملی کرد” بود، کە در این راە موفق هم شدند.
“غیرت ایرانی” بازتاب تاریخ، اتنیک، فرهنگ، زبان، ادبیات، هنر و حاکمیت شاهنشاهی پارس بود و از راە سیستم آموزش و پرورش، فرهنگ و هنر، ادبیات و رسانە ها بە درون جامعە کردستان تزریق شد، کە آثار آنرا در اشعار، سرودها، هنر، ادبیات، سیاست احزاب و دیدگاە نخبگان کرد می توان بازیافت. شاهنامە، گلستان و بوستان، دیوان حافظ در کنار قرآن در مدارس دینی تدریس می شد و محصلین این مدارس از هر دو سو “دینی و ملی” در معرض تهی شدن از خویشتن خویش قرار می گرفتند.
بياييد همه تن به كشتن دهيم/ مبادا كه فرصت به دشمن دهيم (فردەوسی)
وه‌ره‌ مه‌یدانێ له ‌ڕێی نیشتمان/ بکه‌ قوربانی سه‌ر و ماڵ و گیان (هێمن)
” غیرت ملی” را میشد در “مرزداران غیور”، “جوانمردان سنگرهای ایران زمین”، ” ایرانی از هر ایرانی ایرانی تر” و بر روی صحنە های نمایش شهرها و مدارس و بنگاە های هنری کودکان و نوجوانان بازیافت. هرچند فروغی در نفی “اضمحلال و منقرض” نمودن اکراد سخن راندە، اما سیاستی کە بطور رسمی از طرف خود ایشان و تمامی دولتها و نخبگان پیش بردە شد، همانا “مضمحل و منقرض” کردن کردها از درون بود. در راستای “اضمحلال و منقرض” نمودن، زبان و ادبیات کردی ممنوع و داشتن کتاب کردی زندان و محرومیت اجتماعی را بدنبال داشت، پوشیدن لباس کردی در مدارس، ادارات و انظار عمومی شهرها ممنوع گشت و ژاندرم و پلیس رضا شاە بزور کلاە رضا شاهی”شپکە” را بر سر روستائیان می گذاشتند، ترادسیون کردها در تمامی زمینە ها با محدودیت روبرو شد و حتا ادارە ثبت و احوال در صادرکردن شناسنامە های رضاشاهی، نوعی سیاست پاکسازی ملی کردها را دنبال می کرد. ازخود بیگانە شدن کردها تا بدآنجا پیشرفت کە برخی از اکراد خود مبلغ رد هویت خود شدند. رشید یاسمی استاد دانشگاە در کتاب “کرد و پیوستگی نژادی او” نوشت:
<< کرد یکی از شاخە های درخت کهن سال برومند نژاد ایرانی است، هموارە در نقاط مختلف ایران باعزت و احترام زیستە و پیوندهای محکم او را بسایر شاخە های این درخت مربوط ساختە است، یک قسم سرگذشت تاریخی آنها را بهم اتصال بخشیدە است. شکی نیست کە در سرگذشت هر طایفە و هر فردی فراز و نشیب هائی هست. در طول قرون کە این نژاد کهن سال مقیم این قطعە آسیا بودە اتفاقات و حوادث گوناگون براو گذشتە است، مکرر اتفاق افتادە کە ایران یعنی کانون نژادی کرد دستخوش تطاول بیگانگان یا ضعف و هرج و مرج داخلی شدە است در این فواصل امراء کرد اطاعت نکردن از آن زمامداران را فریضە خود شناختە سربطغیان برداشتە اند ولی طغیان آنان محدود بحدود معین و برای مقصود و وقت معین بودە است، هرگز عصیان آنها نسبت بقوم و نژاد خود نبودە کە بتوان آنرا دلیل افتراق شمرد بعکس اسناد تاریخی ثابت میکند کە وفاداری طوایف کرد چە آنها کە در کوهستان زاگروس و ماوراء آن بودەاند چە آنها کە در پارس و سایر بلاد ایران مسکن داشتە اند، نسبت بە ایران خیلی بیشتر از سایر طوایف ایرانی نژاد بودە است. کردستان را میتوان میدانی دانست کە خون ایرانیان قدیم و جدید در آنجا و برای آنجا ریختە شدە است، از روزی کە آمادا(ماد قدیم) در برابر تیکلات پیلسر و سارگن و آشوربانی پال ایستاگی کرد و عاقبت ساکنان غرب ایران بر نینوا دست یافتند و آشور را برانداختند. کوشش و مجاهدە ساکنان این قطعە ایران در تواریخ ثبت است تا برسد بروزگار هخامنشی و عهد اشکانی و ساسانی و دورە اسلامی هر ورقی را کە از تاریخ برمیگردانیم میبینیم صفوف نیروی ایران دوش بدوش ساکنان کردستان کنونی در برابر خصم صف ارائی کردەاند و این اعداء کە گاهی بنام آشوری و گاهی باسم یونانی و رومی و مغول و غیرە پیش میامدەاند اکثرا” متوجە این قطعە از ایران بودەاند و سلاطین آشوری و رومی و غیرە هروقت خواستەاند بقلب ایران ضربتی جانگزای وارد آورند کردستان را مطمح نظر خود قرار دادەاند چنانکە آنتوان سردار روم بتخت سلیمان و هراکلیوس (هرقل) بشیز کە همان تخت سلیمان است نشانە اهمیت و اعتبار این قطعە ایران در اقطار داخلی و خارجی تواند بود. در واقع جنگهای ایران و روم غالبا” میدانش حدود کردستان است.>>

رشید یاسمی ضمن نفی هویت ملی کرد بعنوان یک ملت، زبان کردی را کە دارای شاخە های غنی است، بە مانند بسیاری دیگر از نخبگان فارس، جزئی از زبان فارسی دانستە و همانند محمد علی فروغی بە این پرسش اساسی پاسخ نمی دهد، کە چرا کردها از دیرباز خواستار استقلال طلبی بودەاند؟ اگر کردها همنژاد و همزاد فارس ها و همبستە با آنان بودەاند و از طبرستانی و گیلانی و خراسانی ایرانی تر بودە و از “ایرانیت” جدا نبودەاند، نوشتن کتاب “کرد و پیوستگی نژادی او” و “تربیت ایرانی” کردها چە ضرورتی داشت و چە لزومی داشت بنویسند:

<<دربارە کرد دلائلی ضعیف تر از این اظهار کردەاند از این قبیل کە کردها در سابق مکرر دم از استقلال زدە و از خود سلاطین و امراء مختار داشتەاند، پس از ایرانیت جدا هستند درصورتیکە همین دلیل را دربارە بسی از طوایف ایرانی کە در صحت انتساب آنان شکی نیست میتوان اقامە کرد مثل طوایف طبرستانی و گیلانی و فارسی و خراسانی و زمدیە و غیرە کە همە در یک روزگاری دم از استقلال زدە و از خود پادشاهانی داشتەاند.>>

آنچە بە صراحت یاسمی و فروغی بە آن اشارە دارند “خیال کردستان مستقل”، ” دم از استقلال” زدن بودە، امری کە بە درازای تاریخ کهن و جدید در این سرزمین جریان داشتە و دو تاریخ را رقم زدە است، یکی تاریخ ماد تا بە کورد امروز، دیگری تاریخ پارس تا بە فارس کنونی! در تمامی طول تاریخ این سرزمین با صحنە های کە در زیر خواهد آمد روبرو بودەایم.

<<فر‌و‌رتیش(پسر دیاکو) را کت بسته‌ پیش من آوردند. من بینی، گوش و زبان او را بریدم و چشمهایش را درآوردم. او را به‌ زنجیرکشیده‌ ودر بارگاه‌ نگاه‌ داشتم تا همه‌ جنگاوران او را به‌ چشم خود ببینند. سپس دستور دادم که‌ او را در اکباتان (همدان) بر سر نیزه‌ کنند و تمام طرفدارانش را در قلعه‌ اکباتان بر دار کنند.>> “کتیبە بیستون داریوش”

از دورە هخامنشیان تا دورە فروغی و تا امروز، رویە “کت بستن، بینی و گوش و زبان بریدن و چشم درآوردن” تنها نیرنگ درباریان و شاهان و سلاطین نبودە، بلکە نوعی نگاە، فرهنگ، “اندیشە”، سیاست و رویە دولتمداری بودە. هرچند فروغی اولین نخست وزیر رضا شاە از ” مهربانی و ذی‌علاقه ساختن” کردها گفتە است، اماهم در دورە صدارت ایشان و هم در دورەهای بعد تا بە حکومت اسلامی ماشین سرکوب و قتل عام از حرکت باز نماندە است.

اسماعیل خان سمیتقو(سمکو)، کە رضا شاە مهمان او بود و شب تا بە صبح از ترس جان، خواب بە چشمانش نرفت و گزندی هم بە او از طرف کردها نرسید ، در مهمانی رضا شاە بە چوخە دار بستە شد. او رهبر یکی از جنبش های استقلال طلبانە کردستان بود. قاضی محمد، اولین رئیس جمهور حکومت کردستان، کە نخواست خونریزی راە بیافتد، بە همراە برادر بە چوخەهای آتش سپردە شد.
تا رسیدن بە ترور عبدالرحمان قاسملو(دبیرکل حزب دمکرات کردستان ایران) بر سر میز مذاکرە و کشتە شدن صادق شرفکندی(دبیرکل حزب دمکرات کردستان ایران) در جریان گفتگو با ایرانیان بە دست فرستادگان حکومت اسلامی، دهها مبارز کرد فقط از طریق بکاربردن نیرنگ کشتە شدند. حکومت اسلامی ایران همان جنایات را در یادها زندە می کند کە داریوش هخامنشی در حق مغان مرتکب شد.

هرودت مورخ یونانی این چنین قتل عام مشابە قارنا و قلاتان را در تاریخ ثبت کردە است. <<آنها بعداز کشتن “گوماتا” و برادرش، سر هر دو را از تن جدا کردند و از کاخ بیرون رفتند و با بلند کردن سر بریده‌ آنها بر روی دست، از مردم خواستند تا با آنها همراه‌ شوند. مردم به‌ دنبال آنها در کوچه‌ و گذرها هر کجا “مغی” دیدند، با خنجر به‌ جانش افتادند، این کار تا بدانجا پیش رفت، اگر تاریکی شب فرا نمی رسید، مغها را نابود می کردند. سالگرد این مغ کشی در تقویم پارسها با خط قرمز مشخص شده‌ است و آنها این روز را جشن می گیرند، که‌ به‌ روز مغ کشان مشهور است. در این روز هیچ مغی جرئت بیرون آمدن از خانه‌ را ندارد.>> ” هردوت مورخ یونانی”

“مغ کشی” در دوران پهلوی و حکومت اسلامی از طرفی بە نمایش “عمرکشان” و از طرف دیگر بە “نخبە کشی” کە مدام شامل کردها بودە، تبدیل گشت. آنچە بر سر “گوماتا و برادرش” آمد، در دوران پهلوی بر سر برادران معینی “سلیمان و عبدالە” و در دوران خمینی بر سر برادران” ناهید” آمد. ژاندارم و ارتش شاهنشاهی ایران جنازە پیشمرگان سالهای ١٣٤٦ و ٤٧ را بە پشت ماشین های خود می بستند و در شهرها بە نمایش می گذاشتند، همین امر شامل جنازە “شوانە سید قادر” در٢٣ تیر ١٣٨٤ در شهر مهاباد توسط پاسداران حکومت اسلامی ایران شد.

چنین تاریخی را اشتراک تاریخ ” شاخەهای درخت کهن سال برومند نژاد ایرانی” نامیدن، خود جعل تاریخ و خاک در چشم پاشیدن است و نشانەای از ” سرگذشت تاریخ” مشترک یک ملت بنام “ملت ایران” نیست، بلکە تاریخ نابود کردن ملتی بە دست ملت دیگر است.

روح الە خمینی کە بی شباهت بە رضا شاە نبود، در ٢٨ مرداد سال ١٣٥٨ طی پیامی مردم کرد را درصدر کفار دانست و علیە آنها اعلام جهاد نمود << این توطئە گرهای در کردستان و غیرە در صدر کفار هستند. با آنها باید با شدت رفتار کرد. دولت با شدت رفتار کند. ژاندارمری با شدت رفتار کند، ارتش با شدت رفتار کند. اگر با شدت رفتار نکنند ما با آنها با شدت رفتار می کنیم. مصامحە حدودی دارد، جلب وجاهت حدودی دارد، مصالح مسلمین را نمی گذارند بە این امور از بین برود.>>

بە دنبال این پیام موجی از خشونت در سراسر ولایات شیعە و فارس نشین ایران علیە مردم کرد بە راە افتاد. جوانان و نوجوانان و پیرمردان کلید پلاستیکی بهشت بر گردن، در پی شکار کفار راهی کردستان شدند. شایعات علیە مردم در رسانەهای رژیم بە اوج خود رسید، تعدادی از جوانان کرد در برخی از شهرهای ایران و شهرهای همجوار کردستان فقط بە دلیل کردبودن، ترور شدند. اعدامهای فلەای بە راە افتاد، بمباران شهرها و روستاها در دستور کار ارتش قرار گرفت، هزاران نفر جان خود را از دست دادند و دهها روستا تخلیە شد و موجی از نفرت عمومی علیە مردم کرد دامن زدە شد. گناە این مردم تنها تمکین نکردن بە حکومتی بود، کە ایران امروز را بە مرز فروپاشی کشاندە است.

هدف این جنایات ختم “غائلە کردستان” و بازگرداندن سلطە تهران بر کردستان بود. داریوش شاە شاهان از زبان همە سلطەگرایان این سرزمین می گوید:

<<سلطه‌ای که‌ از دست ما خارج شده‌ بود، دوباره‌ به‌ ما برگردانده‌ شد. آنگاه‌ آن پرستشگاهی که‌ گوماتای مغ از قوم ما ربوده‌ بود، به‌ خودمان برگرداندم. اهالی پارس، مادها و کسان دیگر را به‌ سرزمین های خود بازپس فرستادم. بدین ترتیب تمام آنچه‌ که‌ خراب شده‌ بود، به‌ وضع قبلی برگردانده‌ شد. تمام اینها را به‌ یاری اهورامزدا انجام دادم. آنقدر رنج و جور وجفا کشیدم، تا توانستم تیره‌ و طایفه‌ خود را به‌ پله‌ و پایه‌ قبلی آن برسانم. بدین ترتیب من به‌ یاری و بزرگی اهورامزدا طایفه‌ خود را به‌ پایه‌ قبلی برگرداندم، که‌ گوماتای مغ به‌ آن دست درازی کرده‌ بود.>> (داریوش- بیستون- ایران باستان ص. ۵٣٣/٣۴)

خمینی، داریوش، رضا شاە، فروغی همە خواستار برگرداندن سلطە خویش بودند. دمکرات، لائیک، سوسیالیست، جمهوریخواە، پادشاهی، پان ایرانیست، کمونیست، سکولار کە بنام ایران و ایرانی سوگند یاد می کنند، چنین تکیە گاە تاریخی داشتەاند و تئوریهایشان را بکار می گیرند تا ثابت کنند این سرزمین” یک ملت، یک زبان، یک کشور” بودە و یک کشورخواهد ماند. در چنین کشوری کە بازتاب بینش “خدا، شاە، میهن”، ” یک امت، یک زبان، یک دین، یک کشور” بودە و هست، آزادی و دمکراسی معنا نداشتە و در آیندە نیز شانسی برای اجرای آن نخواهد بود.

کردها از دیرباز این حقیقت را درک کردەاند، کە می بایست خود را از زیر سلطە دیگری برهانند و هر بار فریب سران و احزاب خود و رژیم های سلطەگر را خوردەاند. اکنون نسل جوان با مرور تاریخ بە همان اندیشەای برگشتە است، کە محمد علی فروغی و رشید یاسمی صد سال پیش از بروز آن هراس داشتند و این همان هراسی بود کە داریوش را وادر بە چشم درآوردن و گوش و زبان بریدن کرد و خمینی را وادار بە جهاد اسلامی.

کردها از دیرباز استقلال طلب بودەاند و تاریخ کهن و جدید سندی بر این واقعیت می باشد، اگر چنین نبود، لزومی نداشت محمد علی فروغی بە این مسئلە بپردازد، اگر چنین نبود لزومی نداشت رضا شاە بە کردستان لشکر کشی کند، محمد رضا شاە حکومت ملی کردستان را در هم بشکند و روح اللە خمینی حکم جهاد علیە مردم کرد صادر کند! اما کردها در طول تاریخ دو گزینە را پیش روی خود قرار ندادەاند، آنان خاک هیچ کشوری را تجزیە نکردەاند و دست یازی بە خاک دیگران نیز نداشتەاند. دفاع از سرزمین خویش، کە عمدتا” کوهستانی و صعب العبور بودە، هدف اصلی کردها بودە و هنوز هم هست.
از خصایص این ملت یکی هم این بودە کە بعداز سقوط امپراتوری ماد، استراتژی غصب دیگر سرزمین هارا بە نام خود نداشتە، هرچند بنام اسلام، بنام امیراتوری عثمانی و پارس در جنگها شرکت کردە و عمدتا” در مصاف با هر دو امپراتوری نیز بودە، کە قرن نوزدە و بیست و اکنون قرن بیست و یک ،ادامە آنرا می بینیم.

اینراهم باید اضافە کرد کە کردها توان دفاع از سرزمین خود را بە کررات اثبات کردەاند و سرزمینشان بە دست همان کسانی تقسیم شد کە نوادەهای آنان این روزها کردها را تجزیە طلب می خوانند. نگاهی گذرا بە تاریخ چهار قرن کشور شاهنشاهی پارس، اثبات این اندیشە خواهد بود کە خاک این سرزمین بە دست پارس ها تجزیە و واگذار شدە است.

در ۳۱ مرداد ۸۹۳ هجری خورشیدی(١٥١٤ میلادی) جنگ چالدران میان سپاه قزلباش به فرماندهی شاه اسماعیل یکم صفوی با ارتش عثمانی به فرماندهی سلطان سلیم یکم رخ داد. محّل این نبرد در دشت چالدران (در شمال آذربایجان) بود. در این جنگ نیروهای قزلباش که در حدود ۴۰ هزار تن بودند با سپاه حدود ۱۰۰ هزار نفری عثمانی جنگیدند و به دلیل کمی نفرات و نداشتن سلاح گرم از سپاه عثمانی شکست خوردند. این در حالی بود که ارتش عثمانی دارای توپخانه و تفنگهای انفرادی بود. پس از این جنگ، مناطق فعلی شمال، جنوب و غرب کردستان بە حکومت عثمانی واگذار شد کە بعداز فروپاشی امپراتوری عثمانی، کردستان بار دیگر میان سە کشور نوپای ترکیە، عراق و سوریە تقسیم شد. این مناطق تا پیش از زمان شاه عباس جدا بود، اما شاه عباس توانست بخشی از مناطق کردستان را با جنگ پس بگیرد.

در روز دوشنبه ۳ آبان ۱۱۹۲ خورشیدی مطابق با ۲۵ اکتبر ۱۸۱۳ میلادی در پی جنگ‌های شاهنشاهی پارس و روسیه در دوره قاجار پیمان‌نامهٔ گلستان بین این دو کشور امضاء شد. به دنبال این قرارداد، حکومت قاجار بخش‌هایی از شمال دولت شاهنشاهی پارس شامل قفقاز، ارمنستان، ایالت‌های شرقی گرجستان، بخش‌های غربی گرجستان و تمام شهرها و شهرک‌ها و روستاهای مناطق ساحل دریای سیاه و محال گروزیه (کورنه) شامل چچن و اینگوش امروزی به روسیه تزاری واگذار شد. طی این قرارداد در مجموع ۱۴ ولایت ( گنجه و قره‌باغ، ولایت‌های شکی، شیروان، قبه، دربند، بادکوبه، داغستان و گرجستان، محال شوره‌گل، آچوق‌باشی، گروزیه، منگریل و آبخاز، بخشی از سرزمین تالش) به تصرف روس‌ها، درآمد و حاکمیت بدون منازع شاهنشاهی پارس بر دریای مازندران، خدشه‌دار گردید، به همراه بخشی از خانات تالش و سواحل دریای کاسپین از دست رفت.

در روز پنجشنبه اول اسفند ۱۲۰۶ خورشیدی مطابق با ۲۱ فوریه ۱۸۲۸ میلادی در پی جنگ‌های شاهنشاهی پارس و روسیه در دوره قاجار پیمان‌نامهٔ ترکمانچای بین این دو کشور در روستای ترکمانچای امضا شد. برپایهٔ این قرارداد، سه ایالت قفقاز، ایروان، نخجوان و بخش‌های دیگری از تالش زیر سلطهٔ روس‌ها قرار گرفت، حاکمیت شاهنشاهی پارس بر دریای مازندران نیز محدودترشد.

“در روز ٢٣ ژانویه سال ١٨٥٧ نیروهای اعزامی انگلستان بندر بوشهر را تصرف کردند و دولت تهران مجبور به صرفنظر کردن از حق مالکیت بر شهر هرات و غرب افغانستان شد و با انعقاد “معاهده پاریس” بین کشور شاهنشاهی پارس و انگلستان، افغانستان از “ایران” جدا شد و “ایران” این کشور جدید را بە رسمیت شناخت.

” از سال ۱۲۷۰ هجری(١٨٩١ میلادی) به بعد، روس ها تاشکند ، بخارا و سمرقند را اشغال کردند و سراسر ماوراء النهر تا شمالشرقی ایران کنونی را به تصرف خود درآورده و به موجب قرادادی به نام اخال ، ناصرالدین شاه قاجار از ادعای ارضی خود بر نواحی شمال شرقی فلات “ایران” چشمپوشی کرد و کلیه این نواحی به روسها واگذار شد و رود اترک مرز بین “ایران” و روسیه در شمالشرق “ایران” شناخته شد.”

در روز٢٢ مرداد ١٣٥٠ ( ١٣/٠٨/١٩٧١) تحت فشار دولت انگلستا ، حکومت محمد رضا شاە پهلوی از حق مالکیت خود بر بحرین صرفنظر کرد، بحرین از ایران جدا شد و در ٢٥ آذر همان سال بە عصویت سازمان ملل متحد درآمد و ایران نیز این کشور را بە رسمیت شناخت.

در تاریخ ۲۱ مرداد ۱۳۹۷ هجری شمسی برابر با ۱۲ اوت ۲۰۱۸ میلادی، پنجمین اجلاس سران کشورهای ساحلی دریای کاسپین در شهر آق‌تاو برگزار گردید. در پایان این نشست متن کامل کنوانسیون رژیم حقوقی دریای کاسپین که به امضای پنج کشور ساحلی روسیه، ترکمنستان، آذربایجان، قزاقستان و ایران رسید. بر اساس این کنوانسیون سهم ایران از دریای خزر بە ١٣ درصد کاهش یافت.

این تاریخ توسط روشنفکران و نخبگان “ایرانی” و دولتهای آمدە و رفتە مورد سئوال نبودە و ادعائی هم مبنی بر بازگرداندن “سرزمین های تجزیە شدە” صورت نگرفتە و در تئوری های ملی، ناسیۆنالیستی و پان ایرانیسم، فارس، کرد، بلوچ آنطرف مرز، جزو ملت “ایران” بە حساب نیامدەاند!

چرا در صد سال گذشتە رژیم های پهلوی و اسلامی نتوانستند” روح ایرانی، تربیت ایرانی، ایران واحد، ملت ایران، زبان واحد، دین واحد” ایجاد کنند؟ چرا کردها و دیگران تربیت ایرانی نگرفتند و چرا پروژە ایران، ایران پهلوی، ایران اسلامی شکست خورد؟
اگر دلایل شکست تاریخی نسل های پیشین مبرهن نیست، باید دلایل شکست پروژەهای پهلوی و اسلامی بر “نخبگان” امروز روشن باشد، کە خود سازندە این تاریخ بودەاند. چرا ماشین سرکوب پهلوی و اسلامی بە گل نشست؟ چرا تئوریهای “ملی، اسلامی و ایرانی” روشنفکران و نخبگان، رە بجای نبرد؟ پاسخ این پرسش ها را باید از نخبگان یک قرن گذشتە و حال، چون محمد علی فروغی و رشید یاسمی و نوەهای آنان شنید.

حکومتهای ایران و نخبگان “ملت حاکم” بعداز جنگ جهانی اول تا بە امروز یک صد سال فرصت و امکان داشتند تا در جهت احقاق حقوق ملت ها و باورمندان بە آیین های غیر از شیعە اثنی عشری اقدام کنند و کشوری برای همە ملتها، زبانها، آیین ها و همە آحاد مردم بسازند، آنان چنین کاری نکردند و امروز آنان بە آخر خط رسیدەاند و مشکل بتوان ایرانی ساخت کە در طول ٢٦ قرن گذشتە ساختە نشد. سرنوشت آیندە ایران تکرار تاریخ چهار صد سال اخیر خواهد بود و همە فرصت ها از دست رفتە است و نخبگان امروز تافتە جدابافتەای از پیشنیان خود نیستند و ایران را بە همان مسیری خواهند برد کە صفویان، قاجار، پهلوی و مسلمانان شیعە آثنی عشری بردند، کردها و دیگران نیز با درس گرفتن از تاریخ خویش، راە افغانستان، تاجیکستان، ترکمنستان، ارمنستان، آذربایجان، بحرین و کردستان را در پیش خواهند گرفت.

کردها و دیگر ملل، کە هیچ نقش سیاسی و حکومتی در سیستم فعلی ایران ندارند، نمی توانند عامل فروپاشی “ایران” باشند. آنانکە در طول چهل سال گذشتە بجز زندان، چوبە های دار، تبعیض، استسمار، استعمار، ذوب هویتی سهمی از ایران نداشتەاند، عامل فروپاشی نیستند. عامل بە گل نشستن چرخ اقتصاد ایران کولبران کرد نیستند، حکومت جمهوری اسلامی، بانکهای اسلامی، اخلاگران و اختلاسگران اسلامی، دلالهای اسلامی، نخبگان اسلامی و غیر اسلامی فعال در اقتصاد، صنعت و بازار، عاملان اصلی فروپاشی ایران هستند. وزارتخانەهای ریز و درشت کە بە نام اسلام زبان، فرهنگ، هویت و روان مردمان این سرزمین را از آنان گرفتند، عاملان اصلی فروپاشی ایران هستند. آخوندها و شاگردان فوکلی آنها عاملان اصلی هستند، کە سرزمین بزرگی را بە غارت بردند و ایرانی پر از فحشا با انواع بیماریهای روحی و روانی از خود برجایی گذاشتند.

دسامبر ٢٠١٨

کۆمێنتی تۆ لەسەر بابەت