به هر سه نفر کرد تیر خلاص زده شده است.

در دسامبر ۱۹۸۸، یک هیئت نمایندگی از سوی ج.ا.ا. مخفیانه به وین می آید تا برای اولین بار با رهبران حزب دمکرات کردستان ایران برای حل مسئله خود مختاری مذاکره کند. ریاست هیئت نمایندگی ایران را محمد جعفری صحرا رودی به عهده دارد و همراه او مصطفی آجودی (مصطفوی) با پاسپورت دیپلماتیک شماره ۰۰۵۹۳۴ است. در پانزدهم دسامبر یک ایرانی دیگر به نام حاج غفور درجزی، مسئول واحد عملیات سپاه پاسداران، با پاسپورت جعلی شماره ۰۵۴۰۰۹، و نام مستعار امیرمنصور بزرگیان اصل، وارد وین می شود و به عنوان محافظ هیئت مذاکره اعزامی از ج.ا.ا. به تیم مذاکره کننده می پیوندد.
عبدالرحمان قاسملو (دبیر کل حزب دمکرات کردستان ایران) به همراه معاونش عبداله قادری از ۲۷ دسامبر در وین بسر می برند. او در این زمان هنوز در باره مذاکرات چیزی به کمیته مرکزی ح.د.ک.ا. نگفته است، زیرا می داند اکثریت آنها اعتمادی به ج.ا.ا. ندارند. اقامت آنها در وین مخفی نیست، زیرا قاسملو با برخی از مقامات حزب سوسیال- دمکرات اتریش (از جمله هانس فیشر) ملاقات و گفتگو می کند و در ۲۹ دسامبر با تلویزیون ORF یک مصاحبه و پس از آن دیداری با جلال طالبانی (از رهبران کردهای عراق) دارد. و هفت ماه بعد، در۱۳ ژوئیه ۱۹۸۹، عبدالرحمان قاسملو، عبدالله قادری و فاضل رسول در شهر وین، خیابان لینکه بانگاسه (Linke Bahngasse)، شماره ۵، به هنگام مذاکرات محرمانه با “نمایندگان” ج.ا.ا. به قتل می رسند (۲).

دور اول مذاکرات:
مذاکرات در تاریخ ۳۰ دسامبر ۱۹۸۸ آغاز می شود و رهبری حزب دمکرات کردستان ایران اعلام می کند که محل و تاریخ مذاکرات را هر بار خود آنها تعیین خواهند کرد که با مخالفت تیم مذاکره کننده ج.ا.ا. روبرو می شود. آقای معروف خباط (Khabat Marouf)، از افراد وابسته به “اتحادیه میهنی کردستان عراق” (PUK)، به رهبری جلال طالبانی، خانه اش را در هارمونی گاسه (Harmoniegasse) در منطقه ۹ وین، در اختیار آنها می گزارد.
محمد جعفری صحرارودی و مصطفی مصطفوی از سوی ج.ا.ا. و قاسملو و قادری از سوی ح.د.ک.ا. در جلسه شرکت داشتند و جلال طالبانی شخصا واسطه مذاکرات است. مسئولیت حفظ امنیت در این دور مذاکرات با کُردهای عراقی، افراد وابسته به جلال طالبانی بود. یک پیشمرگه کُرد در خانه و دو کُرد عراقی دیگر در جلوی خانه نگهبانی می دادند. حفاظت عمدتا برای حفظ جان طالبانی است. طرفین مذاکره در فردای آنروز، در ۳۱ دسامبر، یکبار دیگر در همان محل به گفتگو می نشینند که هشت ساعت طول می کشد. در این دور از مذاکرات قاسملو برنامه خود (حزب) را برای خود مختاری ارائه می کند و از جمله خواهان حق تدریس به زبان کردی در مدارس کردستان، به رسمیت شناختن زبان کردی به عنوان دومین زبان رسمی- اداری در کردستان، تعیین حدود استان کردستان و نیز پذیرش پیشمرگان کرد به عنوان نیروهای پلیس است. مذاکرات بدون نتیجه پایان می یابد.

دوردوم مذاکرات:
قاسملو در وین می ماند و اول ژانویه ۱۹۸۹ برای دیدن فاضل (فدیل) رسول به خانه او در واساگاسه (Wasagasse) می رود. فاضل رسول متولد سلیمانیه و مانند قاسملو کرد است. پس از این دیدار قاسملو برای مدتی کوتاه به چکسلواکی و مجارستان می رود و پس از آن با طالبانی در دمشق تماس می گیرد و پیشنهاد می کند مذاکره با تیم ج.ا.ا. ادامه یابد. در این فاصله صحرارودی نیز به بهانه گفتگو با مقامات ایران (ششم ژانویه) به تهران می رود و چهاردهم دوباره به وین برمی گردد.
در ۱۹ ژانویه ۱۹۸۹ مذاکرات درمحل پیشین (هارمونیگاسه) ادامه می یابد. در این دور از مذاکرات قاسملو تنها است. اما تیم ج.ا. نفر سومی را به عنوان مأمور حفظ امنیت هیئت، به همراه آورده است. اعضای هیئت نمایندگی ج.ا.ا. عبارتند از: محمد جعفری صحرارودی، مصطفی مصطفوی (با نام مستعار آجودی، معروف به مصطفی تاریخ، به دلیل تسلط اش به تاریخ کردستان) و غفور درجزی (با نام مستعار امیرمنصور بزرگیان اصل)، از فرماندهان نیروهای قدس سپاه پاسداران که با پاسپورت جعلی شماره ۰۵۴۰۰۹ به اتریش آمده است (۳). جلال طالبانی و معاونش نوشیروان امین نیز در جلسه حضور دارند. مذاکره باز هم بی نتیجه پایان می یابد.

دور سوم مذاکرات:
در مارس ۱۹۸۹، صحرارودی و مصطفوی دوباره به وین می آیند تا دور سوم مذاکرات را شروع کنند. در این فاصله ح. د. ک. ا. که از ادامه گفتگو دلسرد شده بود تصمیم می گیرد برای ادامه مذاکره به جای قاسملو، معاونش سعید شرفکندی را برای بفرستد، قاسملو موافق است. شرفکندی به این منظور از بغداد به پاریس می رود. اما هیئت نمایندگی ج.ا. موافقت نمی کند. آنها خواهان گفتگوی مستقیم فقط با دکتر قاسملو بودند و صحرارودی پیشنهاد را رد و مذاکرات را لغو می کند.
اواخر ماه ژوئن امیر منصور بزرگیان اصل (غفور درجزی) با قطار از سوئیس به اتریش می آید و در هتل “پست- آم فلایشمارکت” (Post am Fleischmarkt) اقامت می گزیند. او ورودش را به فاضل رسول اطلاع می دهد و آنها در بیست و ششم ژوئن با هم دیدار می کنند. در این دیدار غفور درجزی به رسول می گوید تهران علاقمند به ادامه مذاکرات است و هاشمی رفسنجانی (آیت الله خمینی در ۴ ژوئن ۱۹۸۹ فوت می کند) می خواهد هر چه سریعتر با کُردها به توافق برسد تا به همگان نشان دهد که توانسته است یکی از اساسی ترین مشکلات جامعه را حل کند (۳). درجزی می گوید آنها ترجیح می دهند به جای طالبانی خود رسول در گفتگوها شرکت کند، زیرا طالبانی “دهن لق” است و موضوع مذاکرات محرمانه را همه جا تعریف کرده است. بعلاوه، به غیر از مذاکره کنندکان، کس دیگری نباید حضور داشته باشد تا گفتگوها همچنان محرمانه و مخفی بمانند (۴).
هدف هیئت نمایندگی ج.ا.ا. از این پیشنهادات یکم: دور نگهداشتن طالبانی از جلسه بوده است، زیرا با آمدن او محافظانش نیز می آمدند و ج.ا. نمی توانست خطر کند و طالبانی را نیز از میان ببرد. و دوم، این پیشنهاد که به غیر از هیئت مذاکره کننده، کس دیگری در آنجا نباشد تا گویا محرمانه ماندن مذاکرات تضمین باشد، اقدامی برای کشاندن رهبری حزب دمکرات به جلسه مذاکره بدون محافظ بوده است.
رسول موضوع را تلفنی به اطلاع قاسملو (در پاریس) می رساند و سپس ۳۰ ژوئن به پاریس می رود تا قاسملو را متقاعد کند پیشنهادات هیئت نمایندگی ج.ا. را بپذیرد. قاسملو می پذیرد به دو شرط: یکم، گفتگوها در پاریس انجام شوند و دوم، تا پانزده ژوئیه پایان یابند، زیرا او قصد داشت نوزدهم ژوئیه برای مدت یکماه به آمریکا برود. هیئت نمایندگی ج.ا.ا. پیشنهاد اول (مذاکره در پاریس) را اکیداً رد می کند و بر روی برگزاری نشست در وین یا برلین پای می فشارد، اما دومی (تاریخ مذاکره) را می پذیرد.
در ۱۰ ژوئیه، محمد جعفری صحرارودی با هواپیما از راه تهران- فرانکفورت- وین وارد اتریش می شود و در هتل فرانس (Hotel de France) در جوار اداره پلیس یک اتاق می گیرد. او یک روز بعد هتل را عوض می کند و به هتل استیکبروی (Stiegbräu) در منطقه ۱۵ وین می رود. مصطفی مصطفوی نیز به همان هتل می رود و هر دو اتاق هایشان را تا ۱۴ ژوئیه رزرو می کنند. در این فاصله قاسملو نیز وارد وین شده است. در ۱۲ ژوئیه ساعت ۱۰ صبح، فاضل رسول به نمایندگان ج.ا.ا. تلفن می کند و با آنها رأس ساعت ۴ بعد از ظهر، در برابر هتل هیلتون، نزدیک ایستگاه مرکزی اتوبوس، قرار می گزارد تا آنها را از آنجا به محل ملاقات مخفی ببرد.
در آن روز دکتر قاسملو و رسول یکدیگر را ساعت ۱۱ صبح، در کافه لندمن (Landtmann) ملاقات می کنند. ساعت سه بعد از ظهر قاسملو و قادری به خانه رسول می روند. رئیس جمهور پیشین الجزایر، احمد بن بلا ُ نیز در آنجا حضور دارد. حدود یک ساعت بعد، رسول سه نماینده ج.ا.ا. (صحرارودی، مصطفوی و بزرگیان اصل) را از ایستگاه مرکزی اتوبوس در نزدیکی هتل هیلتون بر می دارد و به محل مذاکره می برد. احمد بن بلا حضور ندارد و به غیر از قاسملو و قادری کس دیگری در خانه نیست. آپارتمان محل نشست در خیابان لینکن بانگاسه (Linken Bahngass)، شماره پنج، را رسول تدارک دیده است. آپارتمان در طبقه سوم قرار دارد و در خانه تنها از راه آیفون باز می شود و در ورودی آپارتمان دارای سه قفل ایمنی ویژه است. پس از مدتی مصطفوی اظهار می دارد که قدرت تصمیم گیری آنها محدود است و آنها باید با تهران، با آقای رفسنجانی، گفتگو کنند و ایشان را در جریان مذاکرات قرار دهند، در نتیجه جلسه نهایی به روز بعد موکول می شود. از آنجا که فاضل رسول تنها کسی بود که از محل برگزاری جلسه اطلاع داشت در نتیجه هیئت نمایندگی ج.ا.ا. زمان لازم داشت تا در رابطه با محل ترور آشنائی و اطلاعات لازم را بدست آورد. اطلاع به مرکز و کسب تکلیف از تهران تنها بهانه ای برای خرید وقت با هدف آشنایی با شرایط جدید بود. در این فاصله درجزی نیز به هتل (Stiegbräu) محل سکونت صحرارودی و مصطفوی آمده است و اتاقها تا روز ۱۴ ژوئیه رزو شده اند.
trakt1394.jpgدر ۱۳ ژوئیه، قاسملو و قادری، بدون محافظ و بدون هیچ اقدام امنیتی به محل مذاکره در لینکه بانگاسه، شماره ۵، می روند. شروع مذاکرات ساعت پنج و نیم بعد از ظهر است. نشست در همان آپارتمانی است که توسط فاضل رسول تهیه شده است و به غیر از او کس دیگری از محل نشست مطلع نیست، در طبقه سوم ساختمان قرار دارد، در ورودی اش دارای سه قفل ایمنی است، و در ورودی ساختمان تنها از راه سیستم آیفون باز می شود.
حاضران عبارتند از: محمد جعفری صحرارودی، مصطفی مصطفوی (آجودی)، غفور درجزی (امیر منصور بزرگیان اصل)، فاضل رسول، عبدالله قادری و عبدالرحمان قاسملو. صحرارودی و مصطفوی اعضای مذاکره کننده اند و بزرگیان اصل که مسئول حفظ امنیت آنها است در اتاق دیگری می ماند. مذاکرات شروع و مخفیانه (توسط قاسملو) به روی نوار ضبط می شوند. مذاکرات به نتیجه نمی رسند و در پی آن قاسملو و رسول پیشنهاد می کنند گفتگوها در روز ۱۴ ژوئیه ساعت شش بعد از ظهر ادامه یابند (از متن ضبط شده به روی نوار ضبط صوت). اندکی پس از این پیشنهاد تیراندازی با دوکُلت شروع می شود. گلوله ها به پیشانی، گیجگاه و گلوی قاسملو و سه بار به سر و دو بار به گلوی رسول اصابت می کنند. هر دو در جا کشته می شوند. احتمالا عبدالله قادری تنها کسی است که از خود دفاع می کند. به او یک گلوله به پشت سر، دو گلوله به کمر، یک گلوله به گیجگاه، یک گلوله به گلو، یک گلوله به شانه و یک گلوله به انگشت اشاره دست راستش اصابت کرده است. قاتلان به منظور اطمینان از انجام وظیفه خود به هر یک از مقتولان یک تیر خلاص می زنند بگونه ای که بقایای پوست و استخوان مقتولان به روی صدا خفه کن باقی می ماند.
صحرارودی، بزرگیان اصل و آجودی تمام وسایل فرار را از پیش آماده کرده بودند. وسائل آنها درهتل کاملا بسته بندی شده و بلیط پرواز به تهران نیز از پیش پرداخت شده بود. اما، بد شانسی آنها تنها در این است که حوادثی اتفاق می افتند که از قبل پیش بینی نشده نبودند:
اولین بد شانسی آنها، زخمی شدن ناخواسته صحرارودی است. یکی از گلوله ها کمانه می کند و پس از اصابت به بازوی چپ او، از نزدیکی شانه اش دوباره خارج و وارد گونه او و از راه گلو وارد دهانش می شود. او (حدود ساعت ۱۹ و ۲۰ دقیقه) از خانه خارج می شود و زنگ خانه همسایه را به صدا در می آورد. زن همسایه بلافاصله پلیس را خبر می کند. صحرارودی به خیابان می رود، اما توان فرار ندارد. در این حالت فردی به صحرارودی نزدیک می شود، دست به جیب شلوار او می برد، یک بسته اسکناس هزار دلاری از یک جیب و یک بسته پستی از جیب دیگرش بیرون می آورد و فرار می کند و در حین فرار نزدیک است با یک ماشین تصادف کند و سپس ناپدید می شود.
ساعت ۷:۳۷ بعد از ظهر، پلیس به محل ترور می رسد. صحرارودی غرق در خون روی پیاده رو افتاده است. اندکی بعد سر و کله غفور درجزی (بزرگیان اصل) پیدا می شود که بازوی یک پلیس را می گیرد و به انگلیسی فریاد می زند” دوست من، دوست من” و سپس به خانه شماره پنج، محل مذاکره می رود. دو پلیس او را تعقیب می کنند و وارد آپارتمان می شوند. آنها در بازجویی بدنی از درجزی یک پاکت پستی خون آلود به همراه ۹۴۰۰ دلار پیدا می کنند (غفور درجزی یا “امیر منصور بزرگیان اصل” همان فردی است که در خیابان به صحرارودی نزدیک می شود و از جیب او پول و پاکت پستی را بیرون می آورد و سپس فرار می کند).
اندکی بعد، پلیس مبارزه با ترور اتریش در محل حاضر است. رئیس “واحد ویژه مبارزه با تروریسم” اتریش، آقای اسوالد کِسلر Oswald Kessler, EBT))، مامور پیگیری می شود. او پس از بررسی محل حادثه و بررسی وضع اسناد و مدارک، در همانجا، چنین می گوید:
• در ورودی خانه دارای هیچ نشانی مبنی بر اینکه کسی آن را با استفده از زور باز کرده باشد، نیست.
• به هر سه نفر کُرد تیر خلاص زده شده است.
• دو نفر از سه کُرد کاملا غافلگیر شده و در حالت نشسته به قتل رسیده اند. اگر فرد بیگانه ای از بیرون وارد اطاق بشود (آنگونه که قاتلان ادعا می کنند) ابداً ممکن نبوده است که آنها همچنان نشسته در جای خود باقی بمانند و تکان نخورده باشند.
• مصطفی مصطفوی (آجودی) فرار کرده و مخفی شده است.
• موقعیت آپارتمان به گونه ای است که امکان تشخیص موقعیت و وضعیت خانه و نشستن افراد از بیرون ممکن نیست، یعنی قاتلان بایستی از درون با موقعیت خانه آشنایی داشته باشند.
• قاتلان باید از محل نشستن مقتولان دقیقا آگاهی می داشته اند تا به هنگام یک عملیات برق آسا اشتباهی به کس دیگری تیر نزنند.
• این ترور شکل کلاسیک تروریستی ندارد و شبیه ترورهای انجام یافته توسط دستگاههای اطلاعاتی- امنیتی است. زیرا در مدلهای کلاسیک تروریستی، قاتل و مقتول برای اولین بار نه در یک خانه خصوصی، بل در برابر هتل یا در فرودگاه یا … همدیگر را ملاقات می کنند. در صورتی که در این ترور قاتل و مقتول همدیگر را می شناختند و قاتلان موفق شده بودند اعتماد قربانیان را بدست آورند.
• و دلیل هشتم برای کسلر این است که بنابر اطلاعات او قاسملو و قادری با فرستادگان ج.ا.ا. در حال مذاکره بوده اند. پس ج.ا.ا. پشت این ترور است.
بنابراین دلایل، آقای اُسوالد کِسلر در همانجا چنین می گوید: در این ترور کردها به قتل رسیده اند و مأموران ج.ا.ا. زنده مانده اند. برای ما (پلیس) موضوع کاملا روشن است. از این به بعد اتخاذ تصمیم نه با ما، بل با سیاست است. کسلر بلافاصله تلفنی دستور می دهد در مرزهای اتریش تمام کسانی را که قصد خروج دارند و از خاورمیانه می آیند، به دقت کنترل نمایند و پس از مشورت با او به آنها اجازه خروج دهند . دومین بدشانسی قاتلان این است که هرچند مصطفی مصطفوی موفق به فرار می شود، اما محمد جعفری صحرارودی به بیمارستان و غفور درجزی به اداره پلیس منتقل می شوند و هر کدام فورا جداگانه تحت بازجویی قرار می گیرند و اظهارات آنها (از آنجائی که زخمی شدن صحرارودی و دستگیری آنها پیش بینی نشده بود) کاملا ضد و نقیض است و مشخص می شود که هر دو دروغ می گویند. غفور درجزی (امیر منصور بزرگیان اصل) که گویا مسئول حفظ امنیت جانی تیم مذاکره کننده بوده است، مدعی می شود که ساعت هفت بعد از ظهر از خانه خارج و به مک دونالد محل رفته است تا برای خودش Fish Mac و کوکاکولا بخرد و به هنگام تیراندازی در خانه نبوده است.
برعکس او، محمد جعفری صحرارودی که درهمان شب در بیمارستان مورد بازجویی قرار می گیرد، اظهار می دارد: “… ما در پایان مذاکرات بودیم که ناگهان در اطاق باز شد و دو یا سه نفر وارد اطاق شدند و هنوز چشم من به آنها نیفتاده بود که زخمی شدم و از صندلی به روی زمین افتادم و دیگر تکان نخوردم تا قاتلان فکر کنند که من هم کشته شده ام…”. او می گوید به هنگام تیراندازی امیر منصور بزرگیان اصل (که مأمور حفظ جان آنها بود) در اطاق نبوده است: “… هنگامیکه من برای کمک گرفتن از خانه بیرون رفتم بزرگیان اصل را دیدم، از او پرسیدم موقع تیراندازی کجا بودی؟ گفت در توالت”. سایر اظهارات صحرارودی نیز با واقعیات موجود در تطابق نبودند. پلیس از او می پرسد:
۱- اگر بنابر ادعای او (اظهارات صحرارودی) فرضا افرادی وارد اتاق شده و از آنجا به سوی او و دیگران تیراندازی کرده اند، پس قاعدتا تمام پوکه ها می بایست درهمان محل در ورودی اتاق ریخته شده باشند، و نه در جایی که محل نشست او (صحرارودی) بوده است.
۲- اگر مهاجمان (آنگونه که صحرارودی مدعی است) از محل در ورودی به سوی آنها تیراندازی کرده اند، چگونه می توانند از آنجا به سوی همان دیوار شلیک کنند، در حالیکه بررسیهای کارشناسانه وعلمی مربوط به تعیین مسیر حرکت گلوله ها مبین شلیک گلوله ها از محل نشست صحرارودی به سوی دیوار هستندو سومین بدشانسی صحرارودی و غفور درجزی (بزرگیان اصل) کشف اسلحه های جرم است. آقای جرج ساموئل (George Samuel)، کارگر شهرداری وین، اسلحه ها را در یک ظرف زباله پیدا می کند و آنها را تحویل پلیس می دهد. یک کُلت برتا (Beretta)، کالیبر ۶۵/۷ میلی متری با صدا خفه کن، دو خشاب کُلت و یک خشاب برای مسلسل، به اضافه دو کلید یک موتور سیکلت مارک سوزوکی (Suzuki)، به همراه مدارک مربوط به سوزوکی مدل GSx۵۰۰t و یک صورتحساب مورخ ۱۱/۱/۱۹۸۹ شرکت فرایتاگ (Freytag)، برای شخصی به نام مصطفی یالسین، و قرارداد خرید موتور میان شرکت فرایتاگ و مصطفی مصطفوی. فروشنده موتور بعداً صحرا رودی را به عنوان خریدار موتور، یعنی یکی از سه نفر تیم مذاکره ج.ا.ا.، شناسایی می کند. مسلسل جرم نیز بعداً در یک ظرف دیگر زباله توسط پلیس کشف و ضبط می شود. تعیین منشاء کُلت، مسلسل و صدا خفه کن ها، همچنان که در دادگاه میکونوس اثبات شد، کار آسانی بود. اسلحه های جرم (کلت) از جمله محموله اسلحه هایی هستند که در اسپانیا تولید شده و در سال ۱۹۷۱ از سوی کارخانه اسپانیایی آن تحویل ارتش شاهنشاهی وقت ایران شده بودند. بنابراین اسلحه ها از جمهوری اسلامی می آیند.
با وجود اسناد و مدارک و شواهد انکارناپذیری که همگی حاکی از نقش مأموران جمهوری اسلامی در قتل رهبران کُرد بودند، پلیس و مقامات دولت اتریش مظنونان و متهمان شرکت به قتل را آزاد و رهسپار تهران کردند. در این رابطه تلاشهای سفیر ج.ا.ا. در وین، آقای نقره کار شیرازی، بی ثمر نبود. ایشان از همان ابتدای دستگیری این دو نفر، تلاش وسیعی را برای آزادی آنها و فرستادنشان به ایران شروع کرد. این تلاشها از تهدید عدم وجود امنیت جانی برای شهروندان اتریش در ایران یا سایر نقاط دنیا تا قطع روابط تجاری و افشای فروش اسلحه و توپهای “نوریکوم …” بود. “مجله نیوز”، یکی از معتبرترین مجله های اتریش در این باره از جمله چنین نوشت:
“… آقای پیتر پلیز (Peter Pilz)، عضو حزب سبزهای اتریش و کاشف نوریکوم، تلاش می کند نشان دهد که اتریش در آنزمان تا چه اندازه زیر فشار و تهدید قرار گرفته بود. او می گوید: صحرارودی مغز متفکر تیم ترور بود که با نامهای گوناگون در تمام دنیا، امور کثیف رژیم ملایان را انجام می داد. او، به عنوان مثال، در سال ۱۹۸۵ در شهر آتن، در نمایشگاه صنایع نظامی، با نام مستعار رحیمی، با مدیران شرکت Voest معاملات مربوط به سلاحهای (توپ های) نوریکوم را به انجام رسانده بود. فروش غیر قانونی توپهای GHN-۴۵، ساخت کارخانه های نوریکوم، وابسته به شرکت Voest، سالها به عنوان یک افتضاح بزرگ نفس اتریش را گرفته بود. در آنزمان سفیر اتریش در آتن، آقای هربرت امری (Herbert Amry)، به اطلاع دفتر صدراعظم اتریش در وین می رساند که یک محموله اسلحه از راه لیبی به مقصد ایران فرستاده خواهد شد. اندکی بعد تلکس دومی از سوی هربرت امری برای صدراعظم اتریش به همراه جزئیات مربوط به این معامله ارسال می شود. امری دو روز بعد بر اثر “سکته قلبی” فوت می کند و اتریش به ارسال توپ های نوریکوم به ایران ادامه می دهد…”(۵).
در ۲۸ نوامبر ۱۹۸۹، یعنی حدود ۴ ماه پس از ترور وین، دادستانی اتریش حکم دستگیری غفور درجزی (امیر منصور بزرگیان اصل)، محمد جعفری صحرارودی و مصطفی مصطفوی (آجودی) را صادر می کند، البته پس از آزادی آنها و تحویل به ایران.
منابع و زیرنویسها:
*- از اعترافات مقام امنیتی و مورد اعتماد خمینی در حضور دادستان پرونده و نیز در برابر دادگاه”میکونوس”، ابوالقاسم (فرهاد) مصباحی معروف به شاهد”C”
۱- با نگاه به کتاب “اسکورت به سوی تهران”، پیتر پیلز (Peter Pilz)، انتشارات ایبر- مولدا، وین- اتریش، ۱۹۹۷، بخش دوم، مذاکرات و ترور، برگهای۲۵-۳۱. و نیز ده برگ اضافه ای که پیتر پیلز شخصا در اختیار نویسنده گذاشت. آقای پیلز از رهبران حزب سبزهای اتریش و نماینده حزب در پارلمان اتریش است
۲- از متن تصحیح شده کتاب “اسکورت به سوی تهران”. این متن ده برگی در ملاقات حضوری میان پیتر پیلز و پرویز دستمالچی، در دفتر کار ایشان در وین، در تاریخ ششم ژوئیه ۲۰۰۶ ، در اختیار نویسنده قرارگرفت.
۳- همانجا، متن تصیح شده …
۴- هماجا متن تصحیح شده …
۵- مجله نیوز، پرتیراژترین مجله خبری اتریش، ۱۷ سپتامبر ۱۹۹۷، شماره 16